انتظار

در پس کدام نگاه چشمانت را نظاره کنم ؟ 

در پس کدام سخن با تو رازگویی کنم ؟ 

کدامین سویی تو 

از کدامین سرزمین گریزانی  

از تربت خاکی تن  

یا هوای آلوده به نفس های غم  

 

به سرعت چیدن غنچه گلی از بوته زار  

آمدنت زمان را اسیر قفس خود کرد  

شمیم پاک نغمه های تو  

فضای را چه محجوب عطرآگین ساخت  

 

چگونه تجربه کنم پرواز را . 

بالهای غم را به کدامین سو رقصان کنم که  

صدای شکستنش پژواکی از اندوه درونم نباشد . 

 

تو می دانی 

تو می دانی که چگونه قمار زندگی ام را باخته ام . 

تو می دانی که چگونه در عرصه روزگار زندگی ات مات و مبهوت ایستاده ام . 

 

من دلهره و تب را با تو تجربه کرده ام . 

طپش و لرز را با تو یافته ام  

رکود و طلوع احساسم را در چشمان تو دیده ام . 

 

اکنون در کدامین خانه ماوا گرفته ای ؟ 

اکنون سر بر بالین که نهاده ای؟ 

نگاه حیران مرا در زمان جدایی در کدامین خانه به جای گذاشته ای؟ 

سنگلاخی زندگی مرا به یاد داری؟ 

به یاد داری چگونه حیران دقایق ماندم ؟ 

چگونه به بازوی آینده آویختم ؟ 

چگونه بعد از رفتنت دیدگان خود را بر همه دنیا بستم ؟ 

 

و اکنون بدان  

که بعد از سالیان ، 

هنوز چشمان خسته ام را در فضای خالی از حضور تو نگشوده ام .  

                                                                              (اهواز- 26/11/78 )

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد