یادش بخیر آن رویای فراموش نشدنی یادش بخیر آن ترنم زیبای جویبار یادش بخیر آن شقایق های وحشی که بر کوهساران روییده بودند و یادش بخیر آن عشق زیبای میان من و تو چقدر پاک بود و چقدر دلپذیر چقدر بی ریا بود و چقدر تنها در کنار جویبار خروشان زندگی پیمان بستیم که با هم بمانیم و نرویم قسم خوردیم که قلبمان را به کس دیگری هدیه ندهیم و پرستوی عشق را در قفس طلایی قلبمان محبوس کنیم قسم خوردیم که هر روز برای پرستویمان آب و دانه ببریم و او را بزرگ کنیم قسم خوردیم که لبهایمان تنها برای صدا کردن هم گشوده شود و جویبار محبتمان را تنها به سوی یکدگر هدایت کنیم . ولی افسوس افسوس که پرستوی کوچک من در قفس طلایی دوام نیاورد و مرد افسوس که لبهایم برای پیدا کردن راه پرواز به سوی پرستو از هم گشوده شد افسوس که جویبار خروشان زندگیم به برکه ای کوچک تبدیل شد و افسوس که شقایق های قلبم پرپر شدند و پژمردند . افسوس ....... افسوس ...... و تو ای عشق من مرا ببخش برای همیشه ( اهواز- 12/8/75 ) |