تمنا

شکست  

خورد شد  

صدای شکستنش در سکوت تنهایی پیچید  

چه آواز گوش خراشی  

چه تن هراسناکی 

گویی گریزی بود از دنیای واقعیت  

از دنیای سعادت زودگذر 

از دنیای ترک برداشتن احساس  

از دنیای پاگرفتن نفرت  

 

شنیده می شد  

صدای التماس های بیهوده  

صدای رسوخ کردن امید در سیاهی یاس و حرمان  

صدای آواز های تکه تکه شده در گلوی جویبار 

 

آورده می شد  

طشتی از طلاهای ناب  

ظرفی از امیدها و آرزوهای ناکام  

تابوتی به زیبایی پیکر خفته در درونش و به عطرآگینی گیسوان یاس 

 

نهاده شد  

در منزلی همیشگی و جاودان  

در اتاقکی متروک در گوشه فراموشی اذهان  

در سکوت طولانی و پایان ناپذیر شب 

در قفسی تنگ و اشباع شده از ناله های پرواز 

 

طی باید شد 

همانند باد در میان عریانی درختان  

همانند عقربه های ساعت در مسیر تکراری زمان  

همانند جویبار در کویرهای سوزان  

 

آری 

باید گذشت  

باید طی شد  

و این تنها راهی است که همگان از آن گذری خواهند داشت . 

                                                                                       (اهواز- 22/10/75 )